مدت زمان مطالعه 4 دقیقه
توضیح المسائل آقای سیستانی

فحش | دشنام | جُک | ضبط مکالمه

[۴۷۹] [۴۸۰] [۴۸۱] [۴۸۲] [۴۸۳] [۴۸۴] [۴۸۵] [۴۸۶] [۴۸۷] [۴۸۸] [۴۸۹] [۴۹۰] [۴۹۱]

بعضی دیگر از گناهان زبان و مانند آن

ج۲، مسئله ۴۷۹. دشنام دادن و ناسزاگویی به مؤمن، حرام است و دشنام و ناسزا در صورتی صدق می‌کند که معنای آن به‌طور جدّی قصد شده باشد؛

ولی اگر قصد فرد جدّی نباشد و مثلاً به عنوان شوخی آن را بگوید ممکن است به عنوان دیگری مانند توهین و غیر آن، حرام باشد و در حرام بودن آن، فرقی بین‌حاضر بودن و غایب ‌بودن فردی‌که به او دشنام داده‌ می‌شود نیست؛

ملاک تشخیص آن، عرفی است و هر آنچه که عرفاً دشنام بر آن صادق است حرام می‌باشد و موارد مشکوک، حرام نیست.

ج۲، مسئله ۴۸۰. در حرام بودن دشنام و ناسزاگویی، فرقی بین انواع مختلف زبان‌ها نیست؛ حتّی اگر اهل زبانی را به زبان دیگر دشنام دهند که فرد دشنام داده شده معنای آن را نمی‌فهمد، باز هم حرام است.

همچنین، فرقی در حرام بودن آن بین افراد نیست؛ مگر نسبت به فرد بدعت‌گذار که به مخالفت شرع پرداخته، به گونه‌ای که شرع رعایت احترامش را لازم نداند.

همین طور، در حرام بودن آن فرقی بین دشنام دادن به بالغ و نابالغ نیست و فرقی بین والدین و فرزند، زن و شوهر، برادر و خواهر، استاد و دانش‌آموز، کارفرما و کارگر و مانند آن نمی‌باشد.

ج۲، مسئله ۴۸۱. هِجاء مؤمن، حرام است و منظور از آن، بیان معایب او و بدگویی و مذمّت اوست، چه به صورت نثر باشد و چه به صورت شعر؛ البتّه به‌طور کلّی بدگویی و مذمّت غیر مؤمن نیز کار نیکویی نیست.

شایان ذکر است، اگر مصلحت عمومی این امر را اقتضا نماید اشکال ندارد و گاهی در این هنگام، بدگویی و مذمّت واجب می‌شود؛ مانند بدگویی و مذمّت از فرد فاسق بدعت‌گذار تا مردم به بدعتش گرایش پیدا نکنند.

ج۲، مسئله ۴۸۲. لعن مؤمن، حرام است و این حکم بنابر احتیاط واجب، شامل مؤمنی که برخی از معاصی را مرتکب شده یا بعضی از واجبات را ترک می‌نماید نیز می‌شود.

ج۲، مسئله ۴۸۳. مؤمن نباید خود را در برابر اشخاص دیگر – اعم از مسلمان یا کافر – خوار و ذلیل سازد. بنابراین، اشتغال به اموری که موجب ذلّت و خواری فرد مؤمن می‌شود جایز نیست.

ج۲، مسئله ۴۸۴. ریختن آبروی مؤمن، اهانت و هتک حیثیّت او، ذلیل کردن وی حرام است، همچنان که استخفاف مؤمن و کوچک شمردن او – خصوصاً اگر فقیر باشد – حرام می‌باشد.

ج۲، مسئله ۴۸۵. ترساندن مؤمن به ناحقّ و ایجاد رعب و وحشت در او حرام است؛ مانند اینکه فردی به ناحقّ مؤمنی را تهدید نماید که ضرر جانی یا مالی یا آبرویی به او یا خانواده‌اش می‌رساند و این امر موجب خوف و هراس وی گردد.

ج۲، مسئله ۴۸۶. گفتن کلام رکیک، حرام است هرچند فرد قصد ناسزاگویی و فحّاشی نداشته‌ باشد و منظور از آن کلامی است که عرفاً تصریح به آن نسبت به هر فردی یا نسبت به غیر همسر، زشت و قبیح محسوب می‌شود؛

نوع اول آن، نسبت به هر کسی – مسلمان یا غیر مسلمان – حرام است و نوع دوم آن، نسبت به غیر همسر جایز نیست و نسبت به همسر جایز می‌باشد؛ البتّه اگر آن را در ناسزاگویی و دشنام به همسرش استفاده کند از جهت دشنام، حرام می‌باشد.

ج۲، مسئله ۴۸۷. اگر کسی بگوید: «مردم فلان شهر آدم‌های بدی هستند یا آنکه کسبۀ فلان شهر مردم را اذیّت می‌کنند» و منظورش عموم اهل شهر یا کسبه آن باشد در حالی که بعضی چنین نیستند، گفتار مذکور بهتان و تهمت محسوب می‌شود؛

امّا چنانچه منظورش بعضی از آنان باشد اشکال ندارد؛ مگر طوری بگوید که در عرف اهانت به مردم آن شهر یا افراد آن صنف حساب شود، که در این صورت جایز نیست.

ج۲، مسئله ۴۸۸. لطیفه‌هایی که در آن عملی مضحک به فردی از اهالی شهر یا قوم خاصّی که مسلمان‌اند نسبت داده می‌شود، چنانچه عرفاً اهانت به مردم آن شهر یا افراد آن قوم محسوب شود، جایز نیست؛ چه اینکه افراد آن طایفه یا شهر وقتی آن لطیفه را بشنوند، ناراحت شوند یا نه.

ج۲، مسئله ۴۸۹. مخاطب قرار دادن مؤمن به لقبی که عیب محسوب می‌شود و به آن معروف شده، در صورتی که عرفاً اهانت به وی شمرده شود جایز نیست، چه فرد مذکور بدان راضی باشد یا نه ‌و در صورت صدق توهین، فرقی بین زنده و مرده نمی‌باشد.

ج۲، مسئله ۴۹۰. افشای اسرار مؤمن و پرده‌دری نسبت به رازهایی که از بر ملا شدنش نزد دیگران راضی نیست، جایز نمی‌باشد[۱] و فرقی در حرام بودن افشای اسرار مؤمن بین ارائۀ آن به دیگران با گفتار، نوشتار، اشاره، ارسال پیام (متن، صوت، تصویر) و مانند آن نیست.

ج۲، مسئله ۴۹۱. ضبط مکالمات تلفنی افراد در هنگام گفتگو، به خودی خود اشکال ندارد و لازم نیست از طرف مقابل اجازه گرفته شود، ولی پخش یا انتشار آنها و به اطلاع دیگران رساندن، اگر اهانت به مؤمن یا افشای اسرار یا غیبت او یا عنوان حرام دیگری محسوب شود، جایز نیست.

[۱] . مگر آنکه برای این امر مجوّز شرعی داشته باشد، مانند اینکه در تزاحم با واجب شرعی که از نظر اهمیّت برابر یا مهم‌تر از افشای سرّ است باشد، طوری که پیشگیری از آن راهی جز افشای سرّ نداشته باشد و در این مورد هم، باید به مقدار ضرورت بسنده نمود